اميرعلي  اميرعلي ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

اميرعلي عشق مامان و بابا

تولد بچه هاي آذر

سلام باز هم ماه آذر اومد و يه عالمه خاطره براي مامانهاي آذر ماهي     ياد روزهاي اول تولدشون و گريه زاريهاي شبانه شون   ياد اولين روزهاي غذا خوردنشون ياد خرابكاريهاشون                      يا اولين يادگيريهاشون              وخلاصه ياد همه روزهاي خوب روزهايي كه با اين وروجك ها داشتيم به خير دومين سال تولد فرشته هاي آذر 88 رو از اينجا به دوست جوناي اميرعلي و مامانهاشون تبريك ميگم دوستاي اميرعلي:     آقا پسرها      برديا.سهيل.اميرحسين.پ...
2 آذر 1390

23 ماهگي

خدايا شكرت از اينكه اميرعلي من 23 ماهه شد و فقط يك ماهه ديگه تا دو ساله شدنش مونده   خدايا شكرت كه اجازه دادي با تمام وجودم مادر بودن رو احساس كنم و براي من و فرزاد يكي از فرشته هات رو فرستادي خدايا بهمون لياقت بده پدر و مادر خوبي براي اميرعلي باشيم و بهت ميگم خدايا دوستت دارم خيلي خيلي زياد                                            و اين هم عكسهاي آخرين روز 23 ماهگي كه هيچ وقت ديگه تكرار نميشه:   &nb...
25 آبان 1390

عيد غدير خم برعاشقان علي(ع)مبارك

بوي خوش بهشت از کنار آن آبگير، يعني غدير عرشيان و بهشتيان، جان‌ها را مي‌نوازد؛ اين چه بوي خوشي است که حتي پس از عبور صدها سال هنوز فضاي جان مشتاقان را مي‌نوازد. غدير تکرار اولين است در کلام آخرين، همان کلام نوراني که در اولين پيام، علي را به برادري و وصايت خواند و در غدير، اعلام ولايت و امامت او را فرمود. گاهي واژه‌ها فراتر از حد يك تعريف‌اند و چنان معناي عميقي مي‌يابند كه به سادگي نمي‌شود به راز نهفته در سينه‌شان پي برد و ما بدون فهم حقيقت پنهانشان آن‌ها را در لابه‌لاي كلام خويش مي‌گنجانيم.  مهر بي‌مثال، از آفتاب نوراني‌تر و گرمابخش‌تر، صبحگاهان به...
25 آبان 1390

ما اومديم

سلام به همه دوستان خوبم كه ميان و به اينجا سري ميزنند غيبت طولاني ما رو به بزرگيتون ببخشيد اما اين بار دست پر اومدم با عكسهاي اميرعلي و كارها و شيطنتهاش جمعه تولد عمو محمد اميرعلي بود كه از همينجا بهش تبريك ميگم و براش آرزوي روزهاي خوب و خوش رو  دارم اين هم عكس كيكش كه درست كرده بودم شب كه اومديم خونه اميرعلي ازم خواست تو ليوان ني دارش براش آب بريزم وليوان خودش رو هم برداشت و نشست رو زمين . من هم مشغول كارهام بودم كه ديدم:اميرعلي داره ني رو فوت ميكنه و براي خودش دست ميزنه و ذوق ميكنه   و اما ديروز: اخبار داره نتايج مسابقات قهرماني وزنه برداري جهان رو نشون ميده و من هم دارم به اميرعلي نهارش رو ميدم كه يه مرتبه ...
23 آبان 1390

عكسهاي اميرعلي جونم (2)

استيكرهايي كه رو در هست خود اميرعلي چسبونده و هركي هم مياد خونمون با ذوق و شوق نشونش ميده   پسرم وقتي دوربين رو بهش ندادم قهر كرد(الهي فداي قهرت بشم) بدون شرح   و در آخر عکس کیکی که برای تولد دایی محمد درست کردم و خودش نبودو به جاش امیرعلی کیک رو برید از همينجا تولد دايي محمد اميرعلي رو تبريك ميگم و براي اينكه خاله آزاده هم ناراحت نشه با يك ماه تاخير تولد اون رو هم تبريك ميگم براي دايي و خاله   ...
4 آبان 1390

سفر به شمال

سلاممممممممممم اول از همه عيد همگي مبارك و اما مسافرت ما: چهارشنبه صبح به سمت رشت راه افتاديم چشمتون روز بد نبينه راه 3 ساعته رو 13 ساعت تو راه بوديم خيلي خسته شديم .جايي هم نرفتيم جز درياي گيسوم كه پايانش سرماخوردگي اميرعلي بود بي خوابي شبانه من براي تب اميرعلي تا همين حالا مشغول كار بودم اميدوارم سفرهاي بعدي برامون بهتر باشه عكس ها هم اگه سرعت اي دي اس الم خوب بشه در اولين فرصت ميزارم تا يادم نرفته تولد زهرا جون (خاله اميرعلي )رو هم از همينجا تبريك ميگم از طرف من و اميرعلي براي خاله زهرا ...
14 شهريور 1390

شيطنت و خرابكاري

سلام گل پسر مامان اومدم تا از كارها و شيطنتهات بنويسم از خرابكاريهات كه دنياي منه  با صابون خياطي من رو ديوار نقاشي كشيدي  عاشق كامپيوتري كه فكر ميكنم تو خونته چون پدرت و  عمومحمدت همينطورن وقتي ميريم خونه باباجوني فقط بغل باباجوني و حاضر به پايين اومدن نيستي عاشق اتاق خاله زهرايي چون بهت اجازه ميده هر چه قدر بخواهي كيس كامپيوترش رو روشن و خاموش كني عاشق آهنگي مخصوصا"آهنگاي پايان سريالهامثل مختار نامه كه ما هم مجبوريم سرمون رو تكون بديم يعني داريم ميخونيم خيلي پسر احساساتي هستي آغوشت رو باز ميكني خودت رو تو بغلم ميندازي و دستاي كوچولوت رو حلقه ميكني تو گردنم و من از احساس مادرانه لبريز ميشم ليوان آب رو برمي...
5 شهريور 1390

نصايحي براي خودم

پرسیدم: بار الهی چه عملی از بندگانت بیش از همه تو را به تعجب وا می‌دارد؟ پاسخ آمد: اینكه شما تمام كودكی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می‌برید و دوران پس از آن را نیز در حسرت بازگشت به كودكی می‌گذرانید. اینكه شما سلامتی خود را فدای مال‌اندوزی می‌كنید و سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلامتی می‌نمایید. اینكه شما به قدری نگران آینده‌اید كه حال را فراموش می‌كنید، در حالی كه نه حال را دارید و نه آینده را. این كه شما طوری زندگی می‌كنید كه گویی هرگز نخواهید مرد و چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر می‌گیرد كه گویی هرگز زنده نبوده‌اید. سكوت كردم و اندیشیدم، در خانه چنین گ...
1 شهريور 1390